آینه

متن مرتبط با «خواب» در سایت آینه نوشته شده است

خواب خاله- پست 55

  • دیشب خواب خاله رو دیدم. وقتی از خواب پریدم ساعت 4:10 بود. اذون ساعت 3:50 بود. به نظرم خواب درستی بود یعنی شیطانی و چرت و پرت نبود. نیکی و نیکزاد نصفه شب اومده بودن تو تخت ما. خوابم دوباره تو خونه ای که همیشه تو اینجور خوابهام هست اتفاق افتاد. معمولا یه خونه بزرگ روی یه تپه س که یه شباهتهایی به خونه باغ داره. ولی این خونه گاهی اوقات میبینم که خیلی بی در و پیکره و من همش نگران بودم کسی بیاد تو. یه عالمه پنجره های بزرگ داشت که همه باز بودن.توی خونه مامان و علی و خاله مرضیه و خاله اکرم بودن. یعنی اینها رو دیدم. یه سری کارگر هم داشتن انگار اونجا کار میکردن. من خاله رو بارها بغل کردم و بوسیدم. حتی یادمه پشت گردنشو بوسیدم مثل وقتی گردن نیکزادو میبوسم و انگار ازش خواستم برام دعا کنه. خاله رفت وضو گرفت و با چادر نماز رفت تو اتاق و وقتی درو میبست با خنده گفت میرم برای پنج شنبه آماده شم. یه همچین چیزی... دقیق یادم نیست انگار یه مهمونی بود پنج شنبه.نکته خواب این بود که خونه برزخیم که همیشه تو خواب میبینمش یکم اوضاعش بهتر بود و کارگرها هم داشتن توش کار میکردن یعنی کارهایی که دارم میکنم فایده داره. فقط این ترس و عدم امنیتی که اونجا حس می کنم نمیدونم چیه. چرا همش میترسم دزد بیاد اونجا؟ چرا امنیت نداره؟ یعنی باید چیکار کنم؟چند وقت پیش افسانه خوای دیده بود من لباس سیندرلایی پوشیدم و میخواستم پرو کنم. میگفت این خواب گلوگاهه. هوشمندی و سخنوری شیوا. رشد و موفقیت در دست احداث. خودم فکر می کنم دارم تو مسیر درستی پیش میرم ولی سرعتم کمه و به اندازه کافی تلاش نمیکنم. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها