بعد دو سال...

ساخت وبلاگ

خب بعد از تقريبا دو سال دوباره فرصت پيدا كردم كه اينجا بنويسم. خيلي وقته ننوشتم و نوشتن يادم رفته.

نيكزاد الان دو سال و سه ماهشه و تازگي زبون باز كرده. كلمات رو خيلي بامزه ادا ميكنه و ما كلي كيف ميكنيم. تا 23 ماهگيش خونه موندم. يه سال مرخصي بدون حقوق گرفتم و از 20 ماهگيش هم گذاشتمش مهدي كه نيكي هم ميره. چهل رو باهاش رفتم و اونجا نشستم تا عادت كرد. بعدا ولي ديگه راحت ميرفت تو. به هواي بازي كردن با ماشينهاي اونجا و با پشتگرمي آجي.

از 19 ماهگيش شروع كردم و شير رو مرحله به مرحله گرفتم ازش. اول ميان وعده صبح. بعد ميان وعده عصر. بعد هم شير صبح گرفتم ولي شير شب موند تا عيد و همش استرس داشتم كه چطور ميتونه دل بكنه. يه بار همون اوايل گرفتم ازش و اول قبول كرد ولي بعدش شب تو خواب يه الم شنگه اي به راه انداخت كه بيا و ببين. منم دوباره كوتاه اومدم و بهش دادم تا عيد. روز سوم عيد ديگه شبش كلي تلخي و ... از قبل آماده كرده بودم و زدم به ممه و بعد با استرس وقتي كه بعدشامش طبق معمول هميشه اومد سراغم و گفت ممه گفتم ببين مامان تو ديگه بزرگ شدي آقا شدي پسر بزرگي شدي ممه مال ني نيهاس. گفت منم ني ني ام. گفتم نه تو آقايي. شما ديگه بزرگ شدي ببين نيكي ديگه ممه نميخوره. علي نميخوره سلنا نميخوره دايار نميخوره شما هم ديگه بزرگ شدي. باورم نميشد با همين استدلال چنان قانع شد كه رفت و ديگه سراغشم نگرفت. فقط يكي دو شب تو خواب گريه مي كرد كه بيدارش ميكردم و بهش آب ميدادم و پشتش رو ماساژ ميدادم و اونم دوباره ميخوابيد. عامل مهم ديگه كه كمكم كرد اين بود كه تختش رو برديم تو اتاق خودشون و با نيكي گذاشتيم روبروي هم. هي بهش ميگفتم تو ديگه بزرگ شدي بايد تو اتاق خودت بخوابي و همين تغيير باعث شد كه انگار اون مسير عصبي مربوط به ممه خوردن انگار يادش بره. ديگه خيلي پاپيچم نشد و حتي گاهي كه يه دفعه دستش ميخورد به ممه ميخنديد و ذوق ميكرد و ميگفت اين چيه؟! ممه س؟ طفلكي بچم تو همه موارد خيلي آسونتر و نجيبتر از نيكي بود. نيكي سر از شير گرفتن پدر منو درآورد و تو همون مرحله موند و هميشه چشمش دنبال ممه بود. حتي هنوز هم ميگه بده من بخورم!

نيكزاد الان بيشتر فكر و ذكرش ماشينه. عاشق ماشينه. يه قسمتهايي از حرفهاش رو ميخوره و با اِ و اَ بيان ميكنه. مثلا ميگه اين منه؟ (اين مال منه) يا منمه؟ (مال منه) اِ بيبه (اين ماشينه) نيكي خيلي قشنگ حرفهاشو ميفهمه و بيان ميكنه. رابطشون با هم خيلي خوبه. گاهي دعوا هم ميكنن ولي در كل خوبن با هم. نيكزاد يه جورايي دمب شيطانه. نيكي پيشتازه و اون دنبالش ميره. با هم سر خوردن خوراكي و ميوه دعوا ميكنن. نيكي خيلي كند غذا و ميوه ميخوره و نيكزاد تند تند. نيكزاد ميوه ها رو چند تا چند تا قاپ ميزنه و تو لپ و دستش قايم ميكنه. من از ديدن اين صحنه از خنده روده بر ميشم. نيكزاد خيلي پي پي ميكنه گاه تا روزي سه چار بار. نيكي برعكس يبسه. نيكزاد پي پي ميكنه و مياد ميگه مامان پي پي اَم!

هردوشون عاشق گربه و سگ و جك و جونورن. گربه ها از دست اينا درميرن. نيكزاد اول گربه ها رو ناز ميكنه بعد ميفته روشون يا از بيخ خرشون ميگيره. نيكي كه دمشون رو ميگيره. من موندم اينا به كي رفتن. من و علي كه از حيوونها فراري ايم.

الان هم كه دنبال مدرسه براي نيكي هستيم. هفت هشت تا مدرسه رو ديدم و نهايتا قرار شد مدرسه اي كه نزديك خونمونه و تازه تاسيس شده اسمشو بنويسيم. خدا رو شكر خودشم برديم ديد و پسنديد. اميدوارم جاي خوبي براش باشه ادب و تربيت و انسانيت ازشون ياد بگيره.

فعلا بزرگترين معضل اين روزهامون صبح بيدار كردن و لباس پوشوندن و آماده شدن و بردنشون به مهد و عصر برگردوندنشونه. نيكي شبا با زور ميخوابه و صبا با زور پا ميشه. و سر حاضر شدنش كلي حرص ميده. وقتي ميذارمشون مهد و سوار ماشين ميشم و راه ميفتم ديگه يه نفس راحت ميكشمو يه اپيزود از پادكست مورد علاقمو پلي مي كنم. هر روز دير ميرسم ولي به لطف شناور كردن ساعتها فرصت جبرانش رو دارم براي عصر. فعلا تو كارم خيلي درگير نشدم و قراره جابجا بشم ولي اوضاع فعلا آروم هست خدا رو شكر.

نگران شيرينم كه يه بار آنژيو كرده و هنوز قلب درد داره و بايد يه بار ديگه هم آنژيو كنه. محمد امسال كنكور داره و خيلي اذيتشون ميكنه. خدا بهشون رحم كنه.

علي تازه يه ترفيع گرفته و منتظريم بره پستش رو هفته ديگه تحويل بگيره. اميدوارم بتونه از پسش بربياد و بهش فشار نياد.

امسال شب قدر 23 ام خوابم برد و نتونستم كاري بكنم. كلا يادم رفته بود كه شب قدره و بيهوش شدم تا خود صبح. تنها كاري كه كردم يه تنور نون خريدم كه صلواتي بده به مردم. تنور قبليش هم صلواتي بود. مامان بابا شبش خونه ما بودن.

اميدوارم امسال سالي باشه كه مردم ايران روي آرامش و رنگ اميد رو ببينن و اميد و روشني به مملكتمون برگرده.

آینه...
ما را در سایت آینه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mohajer59o بازدید : 8 تاريخ : پنجشنبه 31 فروردين 1402 ساعت: 20:38